
عوامل ناکامی و فروپاشی نظامها طی چهاردهه اخیر در افغانستان
ابوالیاس جهادوال/ بخش سوم
در بخش نخست و دويم اين مقاله، مواردي را در مورد چگونهگي اقتدار و عوامل سرنگوني نظامهاي تحتالحمايه اتحاد شوري سابق در افغانستان ارائه شد. در اين بخش به رويدادهاي دهه هفتاد، عوامل سقوط حکومت مجاهدين و همچنان عوامل ظهور و سرنگوني نظام امارت اسلامي از سوي کشورهاي غربي پرداخته ميشود:
5) حکومت مجاهدين و عوامل ناکامي آن:
در حاليکه با امضاي توافقنامه ژنيو (14 اپريل 1988) ميان مقامهاي دولت وقت افغانستان، پاکستان، شوروي و آمريکا با ميانجيگري «ديهگو کوردوويز» نماينده ويژه سازمان ملل در امور افغانستان دو ابرقدرت بر حل صلح آميز مسأله افغانستان و خروج عساکر شوروي از افغانستان توافق کردند و تلاشهاي براي تأمين صلح افغانستان ادامه داشت، تشکيل ائتلاف جديدي ميان حاميان جناح حزب پرچم ( عبدالرشيد دوستم، سيدمنصور نادري، جنرال مومن و برخي از جنرال هاي ارشد نظامي ديگر)، حزب جمعيت
( شاخه شوراي نظار ) و حزب وحدت به رهبري عبدالعلي مزاري در شهرک جبلالسراج امضاء شد که بعداً به نام معاهده جبل السراج مسما گرديد، وضعيت کشور را به يکبارهگي ديگرگون کرد، به شمول بلخ بيشتر ولايات شمال کشور به نفع ائتلاف جديد و تنظيمهاي جهادي ديگر سقوط کرد و وضعيت آشيفته کابل نيز اشيفتهتر شد که اين خود به نحوي تلاشي براي سبوتاژ پلان صلح ملل متحد در افغانستان بود. با وجوديکه نمايندهگان حکومت نجيب و گروه هاي مجاهدين با ميانجيگري بنين سوان نمايندة سازمان ملل روي طرح حکومت موقت کار ميکردند و فهرست 28 نفري براي تشکيل ادارة موقت ( 8 نفر از سوي گروه هاي مجاهدين، 8 نفر از سوي حکومت نجيب و 8 تن هم از افراد غير تنظيمي) تهيه شد، در روز هاي دوم و يا سوم ثور سال 1371 هـ ش احمدشاه مسعود به استاد رباني پيام داد که در فکر کار بنين سوان نباشد، زيرا حکومت نجيب سقوط کرده و بايد وارد کابل شوند که بر همين اساس نيروهاي شوراي نظار به رهبري احمد شاه مسعود وارد کابل شدند و متعاقباً نيروهاي حزب اسلامي از جنوب، اتحاد اسلامي و حزب وحدت از غرب نيز به کابل تاختند که اين کار به نحوي زمينه را براي جنگهاي داخلي ميان گروه هاي مختلف مجاهدين فراهم کرد. در حاليکه کابل ميان چندين گروه متخاصم تقسيم شده بود و در آتش جنگ ميسوخت، جناحهاي دگير به توافقنامه 6 ثور 1371 پيشاور که ميان رهبران جهادي با ميانجيگيري مقامات پاکستاني امضاء شده بود، تن دادند و بالاخره حکومت مجاهدين به رهبري صبغت الله مجددي به تاريخ هشتم ثور سال 1371 ه ش مراسم تحليف را اجراء کرد.
با وجوديکه حکومت موقت دو ماهه مجاهدين به رهبري صبغت الله مجددي به کار خود آغاز کرد اما مخالفت شديد اش با صدراعظم حکومت ( گلبدين حکمتيار)، موجوديت مليشههاي گروههاي مختلف در شهر کابل و عدم اطاعت وزير دفاع احمدشاه از رئيس جمهور که به نحوي تمام امور حکومت را در دست گرفته بود، وضعيت آشيفته پايتخت را تغيير نداد و جنگهاي داخلي همچنان ادامه يافت.
با وجوديکه مجددي حاضر به انتقال قدرت نبود، اما بنا بر فشارهاي احمدشاه مسعود مجبور شد تا ارگ رياست جمهوري را ترک و با کمال بي حرمتي از راه چهارآسياب از کابل بيرون شود و برهان الدين رباني در 7 سرطان 1371 ه ش در حالي بر مسند قدرت نشست که مخالفتها ميان تنظيمها و جناحهاي مختلف مسلح با گذشت هر روز شديدتر ميشد. در يک انکشاف تازه ائتلاف نامتجانس ميان حزب وحدت و جنبش ملي به رهبري دوستم و سيدمنصور نادري با جمعيت اسلامي از هم شکست و يک ائتلاف جديد با عضويت، دوستم، مزاري، منصور نادري و حکمتيار تحت نام « شوراي هماهنگي» شکل گرفت. با تشکيل ائتلاف جديد عليه حکومت برهان الدين رباني زمينه براي يک جنگ تمام عيار داخلي، تشنجهاي مذهبي و قومي و همپاشي ساختارهاي اجتماعي در سراسر کشور فراهم شد.
عدم موفقيت حکومت مجاهدين را عوامل متعدد دروني و بيروني رقم زد که بهطور خلاصه از ضعف مديريتي، اختلافات دروني، ايجاد جزاير متعدد قدرت در بخشهاي مختلف کشور، پايان جنگ سرد ميان شرق و غرب، تک قطبي شدن جهان، مداخلات کشورهاي منطقه و همسايه، برهم خوردن ساختارهاي اجتماعي و فساد گسترده در آن ياد آور ميشويم که اين وضعيت بالاخره زمينه را براي ظهور تحريک طالبان ( امارت اسلامي کنوني) به رهبري مرحوم اميرالمومنين ملامحمد عمر مجاهد رحمهالله فراهم کرد.
6) عوامل ظهور و سقوط امارت اسلامي:
تحريک اسلامي طالبان ( که بعداً به امارت اسلامي افغانستان مسما شد) در اواسط سال 1373 هـ ش در اوج جنگهاي داخلي و وحشتهاي هولناکي که قلم از نوشتن آن عاجز است، با شعار تأمين امنيت، نجات مردم از مظالم جنگسالاران، تنفيذ شريعت اسلامي، تحقق آرامان هاي شهداء و از ميان برداشتن جزاير قدرت از محله سنگحصار ولسوالي ميوند ولايت کندهار قدعلم کرد که تأمين امنيت مطمين، تنفيذ شريعت اسلامي و عدالت اجتماعي مورد استقبال مردم در مناطق مختلف کشور قرار گرفت و در مدت کم دامنه حاکميت خود را به حدود 95 درصد کشور گسترش داد.
با وجوديکه با حاکميت امارت اسلامي کشت کوکنار که يک معضل جدي جهاني شمرده ميشود، به صفر تقرب نمود، با تأمين امنيت و از بين رفتن جزاير قدرت، کشور تحت حاکميت واحد در آمد و ساحه فعاليت شورشيان ضد امارت اسلامي با گذشت هر روز تنگتر ميشد که اين وضعيت اميدواريها براي تأمين صلح و ثبات سراسري در کشور را بيشتر ساخته بود، اما برخي از کشورهاي منطقه و جهان به سرکردهگي ايالات متحده امريکا موجوديت نظام اسلامي در افغانستان را به نحوي خطر به منافع ملي خود تلقي کردند. بههمين منظور از به رسميت شناختن آن سرباز زدند و با وضع تحريمهاي اقتصادي خواستند اين نظام را با چالش روبرو نموده و زمينه را براي سرنگوني فراهم کند که بالاخره با طرحه دسيسه موسوم به 11 سپتمبر که گويا از افغانستان طرحهريزي شده اما تا هنوز هيچ سند موثقي براي اثبات اين ادعا ارائه نهکرده است، بر افغانستان تجاوز کردکه در نتيجه امارت اسلامي مجبور به تخليه شهرهاي کشور شد که پس از مدتي با انسجام دوباره صفوف و تغيير تاکتيک، جنگ چريکي عليه اشغال را آغاز
کرد.
ادامه ….